امروز : 1392/5/18 17:06:11
میگن پُشت سر مسافر آب بریزی برمیگرده
اشــک که از آب زلال تره
پسچرا مسافر من برنمی گرده
گـــاهـی از فـکــر کـــردن به تــــو فــــرار مـی کنــم
مثــل رد کردن آهنـگی که خـیـلـی دوسـتــش دارم ...
محبت کردن به بعضی ها مثل آب دادن به گل مصنوعیه !
برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، از تو بیزارم ، بهانه هایت را برایم تکرار نکن
حرفی نزن ، بی خیال ، اصلا مقصر منم ، هر چه تو بگویی ، بی وفا منم!
نگو میروی تا من خوشبخت باشم ، نگو میروی تا من از دست تو راحت باشم…
نگو که لایقم نیستی و میروی ، نگو برای آرامش من از زندگی ام میروی….
این بهانه ها تکراریست ، هر چه دوست داری بگو ، خیالی نیست….
راحت حرف دلت را بزن و بگو عاشقت نیستم ، بگو دلت با من نیست و دیگر نیستم!
راحت بگو که از همان روزاول هم عاشقم نبودی ، بگو که دوستم نداشتی و تنها با قلب من نبودی
برو که دیگر هیچ دلخوشی به تو ندارم ، از تو بدم می آید و هیچ احساسی به تو ندارم
سهم تو، بی وفایی مثل خودت است که با حرفهایش خامت کند، در قلب بی وفایش گرفتارت کند ، تا بفهمی چه دردی دارد دلشکستن!
برو، به جای اینکه مرحمی برای زخم کهنه ام باشی ،درد مرا تازه تر میکنی !
حیف قلب من نیست که تو در آن باشی ،تمام غمهای دنیا در دلم باشد بهتر از آن است که تو مال من باشی….
حیف چشمهای من نیست که بی وفایی مثل تو را ببینند ، تو لایقم نیستی ، فکرنکن از غم رفتنت میمیرم!
برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، برو و دیگر اسم مرا صدا نکن
بگذار در حال خودم باشم ، بگذار با تنهایی تنها باشم …
چرا بی خبر رفتی؟
رفتی ؟ بی خداحافظی؟ فکر دلم نبودی که بی تو عذاب میکشد؟
فکر من نبودی که بی تو زندگی برایم جهنم می شود؟
مگر یادت نیست حرفهای روز آشنایی مان را؟
مگر قول ندادی همیشه با من بمانی و مرا تنها نگذاری؟
تو که اینک مرا تنها گذاشتی ، تو که بر روی قلبم پا گذاشتی
چه زود فراموشم کردی ، مرا آواره کوچه پس کوچه های شهر بی محبتی ها کردی
مگر نمیدانستی بعد از تو دلم را به کسی نمیدهم؟
مگر نگفته بودم عاشق شدن یک بار هست و دیگر عاشق کسی نمیشوم؟
مگر نگفته بودم اگر عاشقی هیچگاه مرا تنها نمیگذاری
پس تو عاشقم نبودی ، همه حرفهایت دروغ بود ، عشقی در دلت نبود ، سهم من از با تو بودن همین بود!
باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای
دلم به تو خوش بود ، چه آرزوهایی با تو داشتم ، نمیدانی که شبها یک لحظه هم خواب نداشتم
رفتی و من چشمهایم خیس شد روزهای زندگی ام نفسگیر شد
رفتی ؟ بدون یک کلام حرف گفتنی!
کاش میگفتی که دیگر مرا نمیخواهی و بعد میرفتی ، کاش میگفتی از من متنفری و بعد مرا تنها میگذاشتی ، کاش میگفتی عاشقم نیستی و جایی در قلبم نداری و بعد میرفتی ! چرا بی خبر رفتی؟
روزگار بر خلاف آرزوهایم...
سال ها تکراری تر از همیشه
و لحظه هایی که
که می گذرد
اما به سختی
بهار پائیز گونه ام مبارک
پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر
پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!
گاهی وقتا زندگی تمام حواسشو جمع می کنه تا ببینه
تو چی دوست داری تادرست همون رو ازت بگیره!
کاش نفهمه من چقدر دوست دارم!
من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی واز نهایت شب حرف می زنم
اگر به خانه ی من امدی برای من ای مهربان چراغ بیاور ویک دریچه که از ان به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم.
امروز باورم شد
که تو خسته تر از آن بودی که بفهمی دوست داشتنم را!
از من که گذشت…
اما…
هرجا که هستی
“خسته نباشی”!
می گذرن خاطره ها ورق ورق
مثه برگ دفتر از مقابلم
می رسم به یک شب برفی و سرد
که تو رفتی پا گذاشتی رو دلم
دنبالت اومدم اما نبودی
همه جا رو گشتم اما نبودی
شایدم بودی و من ندیدمت
توی سرنوشتم اما نبودی
ردی از تو روی جاده ها نبود
همه جا رو دیگه برف پوشونده بود
تا خود صبح هی می لرزید تن من
اسمون تیره و لحظه هام کبود
رفتی و خاطره هام تموم شدن
حالا من موندم ودرد وفاصله
با روزایی که نمی شناسمشون
روزای شب زده ی بی حوصله
مثه بارون بودی و نم نزدی
به کویر خشک قلب عاشقم
رفتی و چشمای ساعت کسل
بسته شد به خلوت دقایقم
رفتی و شکستی بغض دلمو
رفتی و واشد زخم پنجره
حالا من موندم ودیواری بلند
حالا من مونم و مشتی خاطره
اونی که بیشتر اذیتم کرد بیشتر گریه میکنه...!!
اونی که نخواست ما رو بالاخره میاد دیدن جسدم...!!
اونی که حتی نیومد تولدم زیر تابوتمو گرفته...!!
اونی که سلام نمیکرد میاد برای خدافظی...!!
عجب روزیه اون روز...!!
حیف که اون موقع خودم نیستم...!!
بگو
چه مخدری بود
در بــــــــــــــودنت
که این همــــه
نبودنت را درد میکشم...
مـــی بـــرم ایـــن دل را بـــه هزار و یک بیراهه تا٬ گــــم کنم راه آشنای تو را امـــا نمی دانم چه دردی ست بیراهه ها نیز به تـــــو ختم می شوند . . .
کجایی که داره بی تو نفسم می گیره تو رو میخوام کنارم بی تو آروم ندارم
بی تو زندگی محاله بی تو یه روز یه ساله دلم برات چه تنگه دنیا با تو قشنگه
می بوسمت یه عالم آروم میشه خیالم با تو همش تو ابرام نباشی خیلی تنهام
تو دنیا هیچ کسو از تو بهتر ندیدم یه تار موتو عزیزم به صد تا دنیا نمیدم
به آرزوم میرسم با تو من خوشبختم تموم عمرم شب و روز دنبالت میگشتم
قلبم مال تو جونم مال تو عشقم به تومی نازم نفسم
قلبم مال تو جونم مال توعشقم تو رو دوس دارم عزیزم
عشق همیشگیمی تمام زندگیمی همش و رویاهامی مثل نفس باهامی
تو خوب و خواستنی پاکیو دوس داشتنی هر جای دنیا باشی الهی زنده باشی
در این هیاهوی خلق
که پُتک بر آرامش ات میزند
دلم پیاده رویی میخواهد , بارانی!
...
دست خودم را بگیرم
برویم صحبت کنان
تا انتهای گریستنِ آخرین ابرِ زندگی!
...
نفرین به اجتماع
که نمی گذارد صدا به صدا برسد!
من خیره نشسته ام ...
من خیره نشسته ام به نام تو...
من اینجا آتش گرفته ام و تو خیره به غبارهای بلند شده از خاکسترم خیره شده ای..
سکوت کرده ای..
با خودت می گویی: خیالی نیست.. می سوزد و می رود و ..
نمی دانی چه دردی دارد این سوختن..
نمی دانی..
و باز هم نمی دانی..
نمی دانی که همه را بیرون کرده ام جز تو.. فقط تو مانده ای..
.
دیرم شده اما باز چشم به راه تو مانده ام.. چشم به جاده سفید و..
می دانم که نمی شود این دم رفتن دوباره ببینمت..
خسته ام ..
و تو اندازه این خستگی ها را نمیدانی...
تعداد صفحات : 2
به وبسایت فراسو خوش امدید امید واریم لحظات خوبی را سپری کنید
با تشکر مدیریت(شهاب اسکندری )